
- تاریخ ارسال : جمعه 11 بهمن 1398
- موضوعات : مطالب ترسناک ,
- بازدید : 470 مشاهده
داستان ترسناک شکارچی جن دره

یک بار در یکی از شب ها برای ساختن کومه و آماده شدن برای شکارصبحگاهی رفتم اونجا ، خیلی سروصداهای عجیبی میومد و حتی چندتا سنگ خیلی بزرگ به سمتم پرتاب شد.هرجوری بود با بی توجهی کومه رو باسنگ های بزرگ و محکمد چیدم و آتش کوچکی گوشه کومه روشن وبساط چای را علمکردم . با اولین شعاع آفتاب یه گله بزرگکبک اومدسرچشمه ومن تفنگدولول انگلیسیم را به سمتشان نشانه رفتم وشلیککردمولی هیچکدام از لوله ها شلیکنکرد . سریع فشنگ هارا عوض کردم و دوباره تک تک شلیککردم ولی بازم شلیک نکرد . فشنگ ها سوزن میخورد وچاشنی زخمی میشد ولی درنمیرفت.کل قطارفشنگ هام که همه فابریک خارجی بودند را امتحان کردم اما نشد .
یه جعبه فشنگ دیگه توی کوله جلوکومه داشتم گفتم شاید فشنگهای قطارنمکشیده خواستم اون جعبه را از توی کوله بردارم سینه خیزوار به سمت کوله رفتمکه ناگهان حس کردم یکی با لگد چنان به دیواره کومه زد که کل دیواره بااونهمه سنگ سنگین خراب شد و دوربین ، قوری ، استکان و وسایلم له وداغون شد . با وحشت به دیواره نگاه کردم وبسم الله گویان داشتموسایلم را جمع میکردم که برم.تفنگ دولول پر را به دیواره تکیه داده بودم که ناگهان هردولوله همزمان باصدای وحشتناکی شلیک کرد وچندتاساچمه به سنگهاخورد وکمانه کرد وبه ران وکلاهم خورد و ردشد وخون ازسروپام راه افتاد.
باوحشت هرچی را تونستم توی کوله ریختمخون ریزان و وحشت زده پا به فرارگذاشتم درحالی که پشت سرم صداهای عجیب ورعد آسا شبیه فیلمهای سینمایی و طنین برخورد وشکستن سنگهای بزرگ که پشت سرم فرودمیومد میشنیدم باطی چند دره به بنه چوپانی دوستم رسیدموتازه با فروکش وحشت و آدرنالین فهمیدمچه بلایی سرماومده سه تا ساچمه به ران راستم ویکی هم به سرم خورده و روی استخوان لغزیده وچندسانت زیر پوست سرم فرورفته بود . با پنس ولوازم جراحی با بدبختی دوتاشودراوردم ولی دوتای دیگه خیلی عمیق بودوبشدت خونریزی ودرد وحشتناکی داشت.
بعدازپانسمانموقت درحالی که ازشدت خونریزی بیهوش شده بودم دوستم باجیپمنو به بیمارستان شهررساند وبا جراحی وبخیه و یک روز بستری شدن وتزریق کلی خون و پانسمان برگشتم خونه در حالی که فقط خاطره وحشتناک اون شکارنافرجام وهشدارهای شکارچی ها وچوپان هایی که همیشه منو از رفتن به اون دره ها برحذرمیداشتند و من هم همیشه با پوزخند متهم به ترسو بودن ودروغگویی یا خرافاتی بودنشونمیکردم برامموندوداستانی که گاهی دیگران با پوزخند وتمسخر وطعنه گوش میکنند....
برای ارسال فیلم ها و داستان های خود در سایت عضو شوید